آزادی بیان
آزادیِ بَیان [āzādī-ye bayān]، یکی از پذیرفتهترین اصول حیات سیاسی و اجتماعی در عصر جدید. 3 دلیل اصلی که در دفاع از آن اقامه میشود، این است که آزادی بیان اولاً اساس جست و جوی حقیقت است، ثانیاً یکی از عناصر بنیادی دمکراسی است و ثالثاً یکی از آزادیهایی است که از نظر کرامت و بهروزی انسان کیفیت تعیینکننده دارد. مدافعان آزادی بیان همچنین یادآور میشوند که اجازه یافتن حکومتها برای کنترل گفتهها و نوشتهها خطرناک است. با این حال، عموماً موافقت وجود دارد که بیان باید مشمول بعضی حدود باشد. بیشتر مناقشات کنونی دربارۀ آزادی بیان به همین حدود مربوط میشود. عدهای توجهشان معطوف به این است که اصولاً «بیان» عبارت از چیست؛ و دیگران به اینکه بیان ممکن است چه لطمههایی به بار آورد.
تعریف
در مباحثات مربوط به این موضوع، معنایی که نوعاً از واژۀ «بیان» اراده میشود، نسبت به عرف لغت از طرفی دامنۀ وسیعتر دارد و از طرف دیگر دامنۀ محدودتر. از طرفی، هم نوشته و هم گفته را در برمیگیرد و ممکن است امور غیرلفظی مانند تصویرها و نمادها و حرکات را نیز شامل گردد؛ از طرف دیگر، برخی از صورتهای بیان خارج از حوزۀ مُجاز قرار میگیرند، مانند سوگند دروغ و باجخواهی که گرچه در آنها نیز بیان به کار میرود، اما از حمایت قانون برخوردار نیستند.
آن قِسم «آزادی» که بیش از همه در اینجا موردتوجه است، آزادی قانونی است، یعنی نبودِ محدودیتهای قانونی برای بیان. اما دیگر اقسام آزادی نیز ممکن است محل بحث باشند، مثلاً آزادی از فشارهای اجتماعی یا تهدیدهای اقتصادی. مسئلۀ آزادی بیان امکان دارد در زمینۀ سیاست نشریات دانشگاهی برای انتشار یا خودداری از انتشار برخی مقالات، یا سیاست کتابخانهها درمورد خرید یا امتناع از خرید بعضی کتابها و نشریات نیز پیش بیاید. همچنین این موضوع مطرح است که آیا برای مردم امکان واقعی وجود دارد که عقاید خویش را در خصوص نابرابریهای اقتصادی یا از طریق رسانههای دولتی یا در مباحث سیاسی بیان کنند یا نه؟
آزادی بیان نوعاً یکی از «حقوق» شمرده میشود و بنابراین، از جایگاه اخلاقی و سیاسی ممتاز برخوردار است و از عناصر مقبول و معیار در بخش حقوق ملت در قوانین اساسی و اعلامیههای حقوق بشر است. معمولاً حق بیان متعلق به کسانی دانسته میشود که میخواهند چیزی بگویند یا بنویسند، ولی ممکن است برای کسانی نیز مطالبه شود که میخواهند بشنوند یا بخوانند؛ و اهمیت این حق کمتر از حق بیان نیست.
تحلیلگران گاهی میکوشند که با تجزیه و تحلیل معانی واژههای «آزادی» و «بیان» محتوای آزادی بیان را مشخص کنند. ولی از نظر فلسفی، تفکیک محتوای حق از توجیه آن امکانپذیر نیست. فقط پس از اینکه دیدیم چرا آزادی بیان مهم است، خواهیم توانست معین کنیم که حق مورد بحث کدام اقسام بیان را باید دربرگیرد و متضمن چه نوع آزادیهایی باشد و چه جایگاهی باید متعلق به آزادی دانسته شود.
توجیه
چنانکه گفته شد، در توجیه آزادی بیان 3 دلیل اقامه میشود:
1. جستوجوی حقیقت
آزادی بیان را معمولاً ابزاری برای پی بردن به حقیقت دانستهاند و از آن دفاع کردهاند. گفتهاند که اگر بنا بر پیشرفت فهم و معرفت باشد، مردم باید در بیان و بحث و انتقاد از افکار و اطلاعات آزاد باشند، و حقیقت فقط در عرصۀ آزاد و آشکارِ دادوستد آراء دارای حداکثر امکان بروز خواهد شد. ممکن است بگوییم: پس از آشکار شدن حقیقت، آزادی بیان دیگر کاری نخواهد داشت و باید رها شود. ولی خطاپذیری ما در اعتقاداتمان همیشه یکی از ارکان دفاع از آزادی بیان بوده است. ممکن است معتقد باشیم که از بروز فکری نادرست و کاذب جلوگیری میکنیم، اما تاریخ نشان میدهد که چه بسا حقیقت اشتباهاً خطا پنداشته شده، و خطا جای حقیقت را گرفته است. از این گذشته، چنانکه جان استوارت میل استدلال کرده است، حتى اگر عقیدهای حقیقت داشته باشد، فقط تا هنگامی میتوانیم به حقیقت آن اعتماد بورزیم که بتواند از چالشها سربلند بیرون آید؛ و حتى عقیدۀ درست اگر از چالش دور نگاه داشته شود، به یکی از جزمیاتِ مرده تبدیل میشود.
این دفاعی قوی است، ولی چند اشکال به آن وارد شده است:
نخست اینکه مدافعانْ آزادی بیان را تنها تا جایی ارزشمند میدانند که برای حقیقت ارزش قائلاند. البته عموماً تصدیق میکنیم که معرفت بهتر از جهل و حقیقت بهتر از خطا ست؛ ولی گاهـی ممکن است با توجـه به خیرهای دیگری ــ مانند امنیت عمومی و آرامش خاطر ــ معرفت و حقیقت با یکدیگر تعارض پیدا کنند. کسانی شک دارند که حقیقت همیشه باید ارزش چیرهگر باشد.
دوم اینکه فرض مدافعان بر این است که آزادی بیان واقعاً به پیشرفت فهم و حقیقت کمک میکند؛ ولی هستند کسانی که این مدعا را بیش از حد خوشبینانه میدانند و تردید دارند که مردم عادی به واقع قادر به تمیز حقیقت از خطا و تفکیک پیشداوریهای غیرعقلانی از استدلالهای منطقی باشند. به هر حال، در ارزیابی این اشکال باید شقوق بدیل را در نظر بگیریم. سؤال این نیست که آیا حقیقت همیشه در نتیجۀ برخورد عقاید و آراء آشکار خواهد شد، بلکه میخواهیم بدانیم که سانسور حکومت بیشتر به حال آن مفید است یا بحث آزاد و بدون تضییق.
سوم اینکه بعضی از صورتهای بیان، از قبیل برخی از انواع هنر، سر و کاری با حقیقت ندارند و از اینرو، به عنوان ابزار جست و جوی حقیقت در حوزۀ این مدافعات نمیگنجند؛ ولی با این حال، خوبیهایی در آنها هست، مثل خلاقیت که میتوان گفت جانشین حقیقت میگردد و همانگونه دفاع برپایۀ پیامدهای مطلوب کشف حقیقت شامل آن نیز میشود.
2. دمکراسی
اندیشۀ بنیادی در دمکراسی حکومت مردم بر مردم است، و این امر صورتپذیر نیست اگر مردم نتوانند نظر خویش را به یکدیگر عرضه کنند. تصمیمگیری به شیوۀ دمکراتیک، هم به بحث و مناظره نیاز دارد و هم به رأی دادن؛ و به نسبت محدود ساختن جریان شور و مشورت خصلت دمکراتیک آن محدود خواهد شد. به علاوه، دمکراسی مستلزم این است که هیچکس به استثنای خود مردم مجاز نباشد که آزادی بحث را در میان مردم محدود کند. دمکراسی در حد کمال همچنین بدین معنا ست که هر کس که تابع تصمیمات در دمکراسی است، حق دارد در جریانهای مربوط به اتخاذ آنها نیز شرکت کند؛ و بنابراین، باید از حق برابر آزادی بیان بهرهمند شود.
دمکراسی در عصر جدید از طریق نمایندگان مردم، یعنی به شیوۀ غیرمستقیم اِعمال میشود. با توجه به این امر، آزادی بیان از این جهت نیز اهمیت دارد که حاکمان از عقاید و خواستهای مردم تحت حکومت آگاه باشند تا هم مخالفان فرصت عرضاندام بیابند و هم از سوءاستفاده از قدرت جلوگیری شود. حتى باید گفت که دفاع از آزادی بیان به عنوان وسیلۀ جلوگیری از سوءاستفاده از قدرت، قابل تعمیم به فراتر از مرزهای حکومتهای دمکراتیک است.
گاهی تصور میشود که دمکراسی پناهگاهی امن برای آزادی بیان نیست. فرض کنید که اکثریت بخواهد صدای اقلیت را خاموش کند. آیا دمکراسی اجازۀ سلب آزادی بیان را از اقلیت دارد؟ پاسخ بستگی به این دارد که مسئلۀ چه نوع بیانی مطرح است. چون در دمکراسی همۀ آحاد مردم باید از حقوق سیاسی برابر برخوردار باشند، دمکراسی نمیتواند توجیه کند که اکثریت حقوق دمکراتیک بعضی از افراد مردم، از جمله حق دمکراتیک آزادی بیان، را محدود یا سلب کند؛ ولی بیانِ قابل دفاع با استناد به دمکراسی به آنگونه بیانی محدود میشود که از نظر مشارکت در فرایند دمکراسی اساسی است. و این، همۀ انواع بیان را دربر نمیگیرد. مثلاً اگر بخواهیم از حق دانشمندان برای تردید در آراء سنتی همکارانشان دفاع کنیم، با تکیۀ بر پیشنیازهای مشارکت دمکراتیک نمیتوان به محکمترین وجه از آن حق دفاع کرد، زیرا به سادگی و مستقل از تجربه ممکن نیست گفته شود که چه نوع بیانی با فرایند دمکراسی ارتباط پیدا میکند یا نمیکند.
3. آزادی فردی
به آزادی بیان نه تنها همچون یکی از ابزارهای حصول هدفهای اجتماعی یا یکی از نهادهای مشخصاً سیاسی، بلکه غالباً به عنوان یکی از ارکان آزادی فردی نیز ارج نهاده میشود. گاهی شأن و مقام اخلاقی اشخاص محل تأکید است. گفته میشود که منع مردم از مطلع ساختن دیگران از نظرها و عقایدشان تجاوز به شأن و مقامی است که به عنوان شخص بدان استحقاق دارند. به همین وجه، منعشان از اطلاع یافتن و نتیجهگیری مستقل از آراء دیگران نیز با شأن اخلاقی آنان منافات دارد. گاهی به جای «حق» آزادی بیان، بر «خوبی» آن تأکید میورزند و ادعا میکنند که ارتباط آزاد با همنوعان اساس پرورش و شکوفایی و فعلیت بخشیدن به استعدادهای آدمی است. آزادی بیان یکی از مهمترین ویژگیهای جامعهای است که نهادها و اعتقادها و ارزشهای آن به فرد امکان میدهند که او شخصاً به زندگی خویش سامان بخشد و دست به انتخابهای عاقلانه بزند و به بهروزی به کاملترین معنای انسانی آن برسد.